درددل لرپرس باعنوان پساانتخابات
خنجرهای ازپشت
بنام خدایی که میداندنهان ناله های گرگ بیابان ونوای برون آدمیان رادردرون
چهارسال گذشت باتمام فرودهایش که فرازهایش رادرهمین کاستی هابه یادگارگذاشت
برگرده های زخمی وکمرهاییکه خم شده ازنیش خنجرهاییکه ازدشمنان دوست نمادرلباس
آشنا بانقاب دایه بیشترازمادربدست همتباران خود شیفته که بایک ماشالله شنیدن
رگ غیرتشان فوران کرده گویی عمربن خطاب رادرمقابل دیده اند..
روی سخنم باآندسته ازهمتبارانی بوده که از لربودن فقط انتهای بینی شان رامیبینند
وسقوط آزادی که گاهاازدماغ مبارک فیل انجام میدهند .آندسته ازهمتبارانی
که به زعم خودشان گل کاشتن ومنتظرندتافصل گلاب گیری رسد
وعطر غرورشان راازگلهایی بگیرندکه نادانسته پرپر کرده اند..
اگراین گلاب ناب قمصراست
عصاره هزاران گل پرپراست
آری همتبارعزیزم خنجری که توازبرپشت لرزدی تاابدجای اون ماندگاراست
واین جراحت ننگ رانمیتوان ازافعال جاهلیتت پاک نمود...
توباتیشه جهالتت برریشه ای زدی که خودازآن ریشه ای ولی اندیشه ات رابسان
اسبی چموش دردشت کین جویی اربابان سیاست زده رهانمودی تاافساراین
تفکرآزادرادرچراگاه غفلت به درخت حقارت گره بزنندبدون آنکه چشمه ای ازنورصداقت
راجلوی دیدگانت قراردهندیاجرعه ای ازآب حقانیت رابه گلوی تشنه ات بچکانند تا
شایدشکوفه زندلاله ای ازواژگونی آدمیت به یغمارفته...
همتبارعزیز:
براستی صلت کدام قصیده بوده ای نیلوفرشکسته که اینچنین خواب پریشان رابرای
چشمان آفتابی من به ارمغان آوردی دست مریزادازاین خنجرخون آلودت که
میچکدقطره هایی ازخون دل مادرانی که به انتظاردیدار چندتکه استخوان سالهاست
رنج هنوزه بودن رامیچشندوتوبادوستداران مرگ این جوانان دست رفاقت دادی بنام آزادی اندیشه....
هیهات اگرتوراببخشم چونکه نسلی راداغدار نمودی ازمرگ سهراب غیرت ورستم های غفلت
چگونه براین داغ مرهم نهم که دیگرپری ازسیمرغ نمانده تااکسیراین دردباشد...
حاشابه غیرتت ای همتبارمن ...حاشا...
ازاین به بعددرچهره ات فقط افسوسی راخواهم دیدباچشمانی به گودنشسته ازاندوه ندامت،
نه زبان مادری رااجازه تدریس داری ونه آزادی
رامیتوانی معناکنی،نه نام لرراسربلندخواهی دیدونه مطالبات لرمیتوانید زنده کنید.
زخم تواینبارکاری تراززخم اعراب جاهلیت است.
راستی غیرتت راچندفروختی ؟
نویسنده وشاعرحماسی سرای قوم لر
علی_سرابي_یاقوند